Thursday, December 06, 2007

پلیس و مافیا


چند وقتی است که حیاط پشتی دانشکده ی ما ، حال و هوای دیگری پیدا کرده است . البته این
قسمت دانشکده مدتهاست که با سایر قسمت ها متفاوت است که آن بحث دیگری است و الان به ذهنم رسید که در یک پست دیگر حتما راجع به آن بنویسم . اما این حال وهوای تازه که گفتم به خاطر شیوع و به قول بچه ها معتاد شدنشان به بازی مافیا و پلیس است .
اصل بازی به این صورت است که به طور تصادفی عده ای پلیس می شوند و عده ای مافیا ، در حالی که فقط مافیاها می دانند که چه کسی پلیس است و چه کسی مافیا . این مافیا های بدجنس در هردور از یک بازی یک پلیس را می کشند و بازی کنندگان – که بعضی شان پلیسند و بعضی شان مافیا - باید با استدلال منطقی و بحث و گفتگو و رای گیری بر سر مافیا بودن یک نفر به توافق برسند و او را از دور مسابقه خارج کنند . نکته های جالب بازی این است که :
1- کسی نمی داند آن که از بازی خارج می شود پلیس بود یا مافیا .
2- در خلال بازی همه به همه اتهام می زنند . پلیس ها سعی می کنند مافیاها را پیدا کنند ، مافیا ها هم سعی می کنند آنها را متقاعد کنند که پلیس های دیگر مافیا هستند و آنها را از دور خارج کنند ، خلاصه به حرف هیچ کس نمی توان اعتماد کرد . فقط باید به خودت ، هوشت و قدرت استنتاجت تکیه کنی .
3- مافیا ها ممکن است افرادی از خودشان را بکشند تا ذهن پلیس ها را منحرف کنند .
خلاصه بازی اینقدرادامه پیدا می کند که همه ی پلیسها یا همه ی مافیاها کشته شوند . این بازی پیچیده تروباحال ترازچیزی است که گفتم اما اصل آن همین است .
این روزها در دانشکده یا به هر کس که می رسی از تو می پرسد که برای پلیس و مافیای امروزهستی یا نه یا هیچ آشنایی نمی بینی چون که همه در حیاط پشتی در حال بازی هستند .
علاوه براینها شنیده ام قرار است یک جلسه تحلیلی و آسیب شناختی برگزار شود تا دلیل اینکه مافیاهای دانشکده ی ما در مقایسه با مافیاهای دانشکده فیزیک اینقدر ضعیف هستند معلوم شود ! قبول دارم که همه شان یک مشت کسخل هستند اما در این یک مورد بهتر است تا این بازی را خودتان نکرده اید ، راجع به آنها قضاوت نکنید . ( خود من هر وقت می روم حیاط پشتی تمام مدت دارم با خودم تکرار می کنم : تا کنکور یک ماه و نیم بیشتر نمانده ، من گول نمی خورم ، من گول نمی خورم ، من گول نمی خورم ... ! )

ما و زندگی روزمره

1
آلفرد شوتس ، مهم ترین نظریه پرداز پدیده شناسی ، در نظریه اش مفهومی به نام جهان حیاتی دارد که چهارچوب فرهنگی و دستورالعمل های از پیش تعیین شده ی زندگی اجتماعی و تاثیر آن بر افکار و کنش های کنشگران را در بر می گیرد . این چهارچوب فرهنگی که از بیرون بر کنشگران اعمال می شود و رفتار و کنش آنها را محدود می کند در نظریه ی شوتس به طور تناقض آمیزی به آزادی بیشتر کنشگران منجر می شود . از آنجا که کنشگران مجبور نیستند در هر موقعیتی به چون و چرا بپردازند و بر حسب تعریف ، می توانند بر نمونه ها تکیه کنند و بر اساس نسخه های عمل تجویز شده ی فرهنگ رفتار کنند ، این آزادی و فرصت را پیدا می کنند که در موقعیت های حساس و بحث انگیز زندگی شان ، دانش و کردارشان را تعدیل نمایند .

2
يكي ازتريليون معيارهايي كه آدم ها را از هم جدا و متمايز مي كند درجه ي حساسيت آنها به ناهنجاري هاي اطرافشان است . در يك سر طيف آدم هايي هستند كه آستانه ي حساسيتشان پايين است و در سر ديگر آن آدم هاي با آستانه ي حساسيت بالا . آدم هاي با آستانه ي حساسيت پايين آدم هايي هستند كه بيشتر ‏، سريعتر و شديد تر از ديگران به مسايل حساسيت برانگيز اطرافشان واكنش نشان مي دهند . مثل مسافر تاكسي اي كه وقتي راننده مي خواهد از او بيشتر ازمقدار مورد انتظار كرايه بگيرد اعتراض مي كند ، دختری كه به متلك هايي كه در كوچه و خيابان نثارش مي شود ، واکنش نشان می دهد و ...
مسايل حساسيت بر انگيز از سنخ هاي متفاوتي مي توانند باشند . سياسي ، اقتصادي ‏، اجتماعي و البته جنسيتي .

3
مدت ها بود که بین دو قطب در نوسان بودم . دو قطب حساسیت بالا و بی خیال بودن . از طرفی ذاتا ، آدمی هستم با حساسیت بالا ، خصوصا حساسیت جنسیتی و از طرف دیگر در عمل ، گرایش به بی خیالتر شدن دارم و این باعث می شود همیشه در یک تضاد و عذاب وجدان همیشگی به سر ببرم .
چند وقت پیش با تعدادی از دوستانم برای تفریح بیرون رفتیم و طبق معمول پسرها شروع کردند به گفتن شوخی ها ی جنسیتی و ضد فمنیستی . علیرغم اینکه سعی می کردم مثل همیشه نشنیده بگیرم ، لبخند بزنم و با پاسخ های ملایم جوابشان را بدهم ، بالاخره کاسه ی صبرم لبریز شد و عکس العمل تندی نشان دادم که همه و از جمله خودم را مبهوت کرد . با عصبانیت از ماشین پیاده شدم و برگشتم .
بعد از آن روز بعضی از دوستانم از من عذرخواهی کردند و گفتند به شوخی هایی که کرده اند ، اعتقادی ندارند و فقط محض شوخی آن حرف ها را زده اند . در حال حاضر دیگر کسی زیاد در حضور من از آن نوع شوخی ها نمی کند ودر عوض من هم احساس می کنم آنها دیگر آن صمیمیت و راحتی سابق را با من ندارند .

4
ما آدم ها در دنیایی سرشار از تناقض ، مساله و تبعیض زندگی می کنیم که کسانی که حساسیت بالایی دارند و مسایل برایشان تبدیل به دغدغه می شود ، مجبورند در برابر آنها دست به رفتار خلاقانه و متفاوت بزنند . از طرفی انسان ها نیازهایی دارند که بدون ارضای آنها زندگی غیرممکن و ناخوشایند خواهد شد . مثل دوستی ، عشق ، امنیت مالی ، .... این دومساله در بسیاری از موارد در تضاد با هم قرار می گیرند .
به عنوان مثال من که مساله ی جنسیت مهم ترین دغدغه ام است اگر بخواهم در مورد هر برخورد و نظرمرد سالارانه و تبعیض آمیزی که در محیط اطرافم با آن روبرو می شوم ، عکس العمل اصولی و رادیکال نشان دهم باید رابطه ام را با خانواده و فامیل و نصف آدم هایی که می شناسم قطع کنم و صمیمیتم را با نصف دیگر از دست بدهم ، هیچ وقت با هیچ پسری رابطه ی عاشقانه نداشته باشم ، ازدواج نکنم ، بچه دار نشوم ، کار نکنم ، تحصیل نکنم ، نصف زندگی ام را در زندان بگذرانم ، در کوچه و خیابان ، تاکسی ، دانشگاه و هر جای دیگر مدام در حال کل کل و بحث با آدم ها باشم و در یک کلام زندگی را تعطیل کنم . برای همین فکر می کنم تا حدی تساهل و اغماض در برخورد با محیط برای زندگی در چنین دنیایی لازم است .

5
این مساله نسبی است و احتمالا خیلی ها با نظر من در این باره موافق نیستند . کسانی را می شناسم که زندگی شان مصداق همان چیزی است که من تعطیل کردن زندگی می دانم . بدیهی است این مساله به این که آدم ها چطور زندگی را برای خودشان تعریف می کنند ، بستگی دارد که موضوعی کاملا شخصی است .

Monday, December 03, 2007

..........


من هم كم آورده ام عزيزم ...

Tuesday, November 06, 2007

نهایت آرزوت توی زندگی چیه ؟


یه خونه ی ویلایی بزرگ ؟ یه ماشین آخرین سیستم ؟ گوشی آخرین مدل ؟ سفرای خارج از کشور؟ تحصیلات تا جایی که امکان داره ؟
خیلی وقتها به این موضوع فکر می کنم که چی می خوام و توی زندگی ام به چی می خوام برسم . چیزایی که باهاشون احساس خوشبختی کنم و از زندگیم رضایت داشته باشم .
جالبه که گرچه اینا مسایل خیلی مهمی به نظر میان ولی خیلی وقتا بی جوابن . یعنی حتی خودمم باور ندارم جواب واقعی شونو بدونم . اگه خواسته های من همیناس پس فرق من با بقیه چیه ؟ بقیه ای که اونام همینا رو می خوان . ما که بدنیا نمی یایم که تمام عمرمون تلاش کنیم به اینا برسیم و بعد در حالی که فقط پنج درصدمون موفق شدیم و نود و پنج درصدمون شکست خوردیم بمیریم . معنای زندگی مسلما این نیست و اگه هست خیلی چیز کیری ایه .
برای اینکه من یه ربات که توی مسابقه ی دوی ربات ها شرکت می کنه نیستم که برنامه ریزی شده باشه برای برنده شدن و دیگه هیچی غیر از اون تو کله ی بی خاصیتش نیست . من احتیاج دارم برای وجود خودم و دنیای اطرافم معنایی دست و پا کنم تا باور داشته باشم که متفاوتم ، از این طریق هویت پیدا کنم و مدام از خودم نپرسم که فرق من با سنگ و گاو و پرنده و همسایه بغلیمون چیه ؟
مارکس می گفت انسانها از طریق ایجاد تغییر در طبیعته که احساس انسان بودن می کنن و هویت انسانی پیدا می کنن . اما هویت انسانی یه چیزه این که تو هویت خودتو پیداکنی یه چیز دیگه یعنی این که حالا فرق خودتو با سنگ و گاو و پرنده فهمیدی ولی با همسایه بغلی چی ؟ با همه ی همسایه های دنیا چی ؟
اون دیگه برمی گرده به خلاقیت . خلاقیت چیزیه که نه تنها توی آدما متفاوته بلکه توی خودشونم متفاوته !
یعنی اینکه اگه من می خواستم برای اولین بارآدم درست کنم یه جوری درست می کردم که آلتای تناسلیشون مثل هم باشه و دوتاشون بچه دار بشن (مثلا گفتم!) ولی یکی دیگه یه جور دیگه ای درست می کرد . اصلا هر کسی یه جوری درست می کرد . منظورم اینه که خلاقیت ما باعث می شه که هر کدوم به شیوه ی متفاوتی محیط اطرافمون رو انگولک کنیم .
تازه حالا به اولین مشکل اصلی می خوریم : اولا شیوه ی خاص انگولک من چی هست ؟ می دونم که خونه و ماشین آنچنانی نیست هر چند منم مثه بقیه بهش نیاز شدیدی احساس می کنم . نیازی که کاذبه و ربطی به نیازهای واقعیم نداره . این نیاز ، نیازیه که سرمایه داری گور به گور شده برام بوجود میاره چون از این راه به حیاتش ادامه می ده و اگه اینکارو نکنه به گا میره .
اون این نیازا رو بوجود میاره . بعد منم برای بدست آوردن اونها مجبور می شم شغلی پیدا کنم که اگرچه چیزی نیس که دوست دارم ولی در عوض پول توشه و می تونم با این پول محصولات اونو بخرم وبعد اون باز نیازهای کاذب بیشتری تولید می کنه و من باز کار می کنم و میخرم و این چرخه تا ابد تکرار میشه . در حالی که هیچ وقت توی زندگیم نفهمیدم چی می خوام ، هیچ تغییری ایجاد نکردم ، هیچ خلاقیتی به خرج ندادم ، معنایی برای زندگیم پیدا نکردم و خوشبخت نبودم .
خیلی غم انگیزه ولی حداقل در مورد من که واقعیت داره . من حتی یادم نمیاد که چی می خواستم و چی دوست داشتم . اگه اصلا چیزی می خواستم . از وقتی یادمه مامانم می گفت تو دکتر میشی ، بابام می گفت مهندس میشی و بقیه ی زندگیم تو همین مسیر افتاد . تنها افتخارم در زندگی اینه که اونقد آی کیو به خرج دادم که بفهمم رشته ی مهندسی کامپیوتر، رشته ی من نیست . انصراف دادم و اومدم جامعه شناسی بخونم شاید جواب سوالامو پیدا کنم . حالا اینجام و بیشتر از قبل می دونم ولی هنوز نمی دونم چی می خوام یا می ترسم بخوامش . مثل نویسنده شدن !
البته فکر نمی کنم تنها و تنها یک چیز در دنیا باشه که به آدم هویت بده ، تو با اون وجود خودتو با اهمیت و با معنی تلقی کنی ودر یک کلام از زندگیت لذت ببری . کارا و چیزای مختلفی هستن که این کارکرد رو دارن و شغل یکی از اونهاست . نمونه های دیگه اش کاریه که خودم انجام می دادم یعنی فعالیت های زنان . منظورم این نیس که من یا بقیه این کارو فقط برای ارضا شدن یه نیاز در درونمون انجام می دادیم و این کار فقط جنبه ی خودخواهانه داشت چرا که معتقدم اولا عمل من روی جهان اطرافم بی تاثیر نیست ، دوما خودمو از جهان اطرافم جدا نمی دونم . من بخشی از هویتمو از جهان اطرافم اونطور که هست و بخش دیگه شو از اون اونطور که می خوام باشه و تغییرش می دم می گیرم .
حالا به دومین مشکل اصلی می رسیم : آیا تمام این روضه هایی که خوندم فقط یه مشت کس شعر ایده آلیستی وغیر واقعی نیست ؟
بعضیا ممکنه بگن آخه کدوم خری تا حالا تونسته اونجوری که می خواسته زندگی کنه ، بدون اینکه توانایی مالی و سایر انواع توانایی رو برای رسیدن به خواسته هاش داشته باشه ؛ که تو بتونی ؟
ما داریم توی جامعه ای زندگی می کنیم که ارزش همه چیز توی اون با معیار پول سنجیده می شه . تو نمی تونی مثلا مقاله ای رو که نوشتی یا گلیمی رو که بافتی ، بدی و به جاش یه شونه تخم مرغ یا یه حلقه فیلم دی وی دی 2007 بگیری . مجبوری بری کاری کنی که پول دستت بیاد و با اون خرید کنی . حالا اگه تو دوست داشته باشی در زندگانیت ، تور لیدر بشی یا باید پول داشته باشی که توی دوره های تور لیدری شرکت کنی یا باید شغل موقت دیگه ای اختیار کنی تا با پولش بتونی توی دوره ها ثبت نام کنی .
مساله اینجاس که همه چیز به سادگی تورلیدر شدن نیست . حتی تورلیدر شدن هم به این سادگی نیست و این مشکلات که همش هم پول نیست اغلب اوقات باعث می شن که تو تا ابد توی همون شغل موقتت جا خوش کنی و زندگیت یه کابوس بشه . همش بدویی بدون اینکه به جایی برسی .
بدتر از اینم امکان داره ، اونم اینه که مقتضیات شغل جدیدت اونقد روی تو تاثیر بذاره و تو رو عوض کنه که خواسته هات یادت بره . یعنی همون چیزی که ازش می ترسیدی ، سرت بیاد .
من فعالیت زنان رو موقتا رها کردم چون شرایطشو نداشتم ، نمی تونستم . گاهی وقتا تو 1000 تومن داری ومی تونی یه آدامس 1000تومنی بخری چون اون پول ، پول روزانه ی توئه ولی گاهی 1000 تومن پول داری ولی نمی تونی همون آدامسو بخری ؛ چون اون پول ، پول ماهانه ی توئه و اگه اون آدامسو بخری آخر ماه نشده از گرسنگی مردی .
اون موقع که رتبه ی کنکورم طوری بود که می تونستم حقوق یا هر کوفت دیگه ی قبول شم ولی جامعه شناسی رو انتخاب کردم ، با 1000 تومن ماهانه ام آدامس خریدم والان پشیمونم . برای همین در مورد فعالیت های زنان انتخاب دیگه ای کردم ولی بازم خوشحال نیستم .
شاید راهی باشه که بشه نصف آدامسو دوباره تبدیل به پول کرد ولی گمونم خیلی سخت باشه !

Tuesday, May 01, 2007

نمي دانم چه مرگم شده


نمي دانم چرا تازگي ها براي هيچ كاري انگيزه ندارم . در مورد فعاليت هاي كه خيلي دوست دارم هم همينطورم . دلم ميخواهد از راه هاي ديگري به جز امضا جمع كردن با كمپين همكاري كنم و از اين طريق هم به آن كمك كنم و هم توانايي ها ي خودم را پرورش دهم . دوست دارم فلسفه و رمان و جامعه شناسي زنان و جامعه شناسي ادبيات بخوانم ، تمام وقتم را صرف ديدن فيلم و تئاتر كنم وخيلي چيزهاي ريز و درشت ديگر. هر كدام اينها را كه بخواهم ‏، واقعا بخواهم انجام دهم شدني است ولي وقتي موقع عمل مي رسد انگيزه اش را ندارم . نمي دانم چه مرگم شده !

Wednesday, March 07, 2007

فراخوان تجمع روز جهاني زن


روز جهانی زن را زمانی گرامی می‌داریم که هنوز قوانین تبعیض‌آمیز بر سر زنان میهنمان سنگینی می‌کند. سیاست‌های جداسازی و سهمیه‌بندی جنسیتی با شدت هرچه تمام‌تر اعمال می‌شود. جنگ طلبان با کوبیدن بر طبل جنگ، آرامش و امنیت را از مردم سلب می‌کنند، حقوق بشر به طور مستمر نقض می‌شود. زنان، کودکان و سایر قربانیان خشونت و بی‌عدالتی، پناهی نمی‌یابند و آسیب‌های اجتماعی و فقر هرچه بیشتر چهره‌ای زنانه به خود می‌گیرد. در این شرایط، زنان با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر در مسیر احقاق حقوق انسانی، شهروندی و جنسیتی هم‌چنان پای می‌فشارند. ما با تاکید بر خواسته‌های دموکراتیک و مسالمت جویانه خود، از همه زنان و مردان آزاداندیش دعوت می‌کنیم برای ابزار همبستگی تا رفع هر گونه تبعیض و بی‌عدالتی علیه زنان و اعتراض به دستگیر شدن عده‌ای از فعالان زنان، به تجمع ما که در روز 8 مارس، 17 اسفند 85 از ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر در مقابل در اصلی مجلس برگزار خواهد شد، بپیوندند
پ.ن1: اين تجمع بدون سر دادن هيچ‌گونه شعاري و در سكوت برگزار خواهد شد. لطفن اگر مي‌آييد حتا اگر به شما توهين كردند با آن‌ها درگير نشويد و حرفي نزنيد

پ.ن2: با توجه به كمبود وقت و شايعه‌ي لغو اين مراسم، تا جايي كه امكان دارد براي انتشار اين اطلاعيه بكوشيد
پ.ن3: اين تجمع تنها براي بزرگداشت مراسم 8 مارس و در اعتراض به بازداشت فعالان زن برگزار خواهد شد و هيچ هدف ديگري را دنبال نمي‌كند و وابسته به هيچ سازمان يا فرد خاصي نيست و فقط تصميم جمعي از فعالان زن است كه دستگير نشده‌اند

Tuesday, March 06, 2007

تجمع ما


بالاخره تجمع را برگزار كرديم و تا جايي كه در توانمان بود براي بهتر برگزار شدنش كار كرديم . در نهايت اگر اين نكات را كه اين اولين تجربه ي تجمع و تريبون آزاد گذاشتنمان بود ؛ بعد از دستگيري نسرين و نيلوفر وزينب فقط 5 نفر مان مانده بودند و كمتر از يك روز وقت داشتيم ؛ آنقدر ها هم بد نشد. براي من كه تجربه ي خيلي خوبي بود و خيلي چيزها ياد گرفتم . مثلا اين كه مساله فقط برگزاري و مهيا كردن امكانات براي شروع مراسم نيست ؛ براي ادامه اش هم بايد فكر و برنامه ريزي كرد .
در اينجا خوب است يادي از بچه هاي خوب فراكسيون دموكراسي خواه كنيم كه كلي وعده ي حضور و كمك به ما دادند و آخر سر چندان كمكي به ما نكردند . بيا نيه هاي كميسيون زنان دفتر تحكيم و جمعي از دانشجويان ليبرال خوانده شد و چند تا از بچه هاي كمپين هم صحبت كردند كه البته بيانيه را هم من خواندم . بچه ها مي گويند احضاريه ي كميته انضباطي روي شاخم است . نگراني از بابت حكم خوردن ندارم چون امسال كه كنكورارشد قبول نمي شوم . تنها ترسم اين است كه والدين باخبر شوند و دادشان درآيد كه تو آنجا چه غلطي مي كني ؟!
قصد بچه هاي تحكيم يك جورهايي گذاشتن برنامه ي موازي با برنامه ي چپ ها بود كه همزمان در دانشكده ي حقوق به مناسبت 8 مارس برگزار مي شد و قرار بود ضمن آن به بازداشت فعالين زن هم اعتراض كنند . ( كساني كه تا قبل از اين از مخالفين و منتقدين كمپين بودند ؛ چنانكه در آخرين شماره ي نشريه ي خاك فقط 5 مقاله در نقد كمپين چاپ شده بود و ما خبر هايي شنيده بوديم كه دارند بر ضد كمپين امضا جمع مي كنند ! )
سابقه ي بچه هاي چپ دانشگاه ما خراب تر از اين حرف هاست و همه آنها را به عنوان غير قابل اعتماد ترين و بي اخلاق ترين گروه فعال دانشگاه مي شناسند ؛ اما همه ي اينها باعث نمي شود كه دفتر تحكيم و فراكسيون دموكراسي خواه و ... با حمايت از فعالان جنبش زنان قصد كسب وجهه و سنگين كردن موازنه ي قدرت به نفع خودش را نداشته باشد . ما از انگيزه ي بچه هاي فراكسيون و به قول خودشان دانشجويان ليبرال آگاه بوديم اما هر كس براي خودش دغدغه ها و مقاصدي دارد ؛ همان طور كه ما داشتيم . بنابراين با توجه به مسايل و دغدغه هاي خودمان از بين گزينه هاي شركت در مراسم چپ ها و استفاده از تريبونشان و بر گزار كردن برنامه اي مستقل و از طرف كميسيون زنان دفتر تحكيم كه فقط به طور همزمان با برنامه ي چپ ها مي توانست باشد گزينه ي دوم را انتخاب كرديم كه به نظرم انتخاب درستي بود .
تجمع زودتر از زمان مقرر تمام شد وبا يك خبر خوش و آن اينكه 8 نفر از باز داشت شده ها از جمله نيلوفرگلكار ؛ سارا لقايي ؛ پرستو دو كوهكي و ... آزاد شدند .
گزارش مفصل مراسم همراه با عكس را مي توانيد اينجا بخوانيد http://www3.sympatico.ca/equity.greendragonpress/covers/coverphotos/IWSDay.jpg

بيانيه ي كميسيون زنان دفتر تحكيم وحدت در خصوص بازداشت جمعي از فعالين زنان



صبح امروز جمعي از فعالين جنبش زنان كه در حمايت از متهمين پرونده 22 خرداد 85 (شهلا انتصاري، نوشين احمدي خراساني، پروين اردلان، فريبا داودي مهاجر، سوسن طهماسبي) در مقابل دادگاه انقلاب تجمع كرده بودند، توسط نيروهاي پليسي و امنيتي محاصره و مورد ضرب و شتم قرار گرفتتند وسپس كليه افراد شركت كننده، متهمين و وكيل ايشان دستگير شدند. دستگيرشدگان ابتدا به پليس امنيت و از آنجا به مركز مبارزه با مفاسد اجتماعي (ساختمان وزرا) منتقل شدند. با توجه به اين كه نگه داري فعالين زن درچنين مكاني تناسبي با شان و جايگاه اجتماعي آن ها ندارد و طبق نص صريح قانون اساسي مذكور درماده ي 27شركت در تجمع هاي اعتراض آميز مردمي مجاز شناخته شده است، چنين اقداماتي نقض آشكار حقوق بشر و خلاف قانون اساسي است. نگه داري دستگير شدگان بدون تفهيم اتهام به آنان بازداشت غير قانوني محسوب مي شود. بر گزاري داد گاه رسيدگي به اتهامات شركت كنندگان در تجمع 22 خرداد در آستانه ي روز جهاني زن هتك حرمتي دوباره به جايگاه زنان در نظام مرد سالار ايران و بيانگر تلاش حاكميت براي ايجاد فضاي رعب و وحشت در راستاي جلوگيري از حضور پر شور آنان در برنامه هاي اين روز است. از جمله سمينار نقد و بر رسي طرح پذيرش جنسيتي دانشجويان در دانشگاه ها كه قرار بود امروز توسط كميسيون زنان دفتر تحكيم وحدت در دانشكده ي مديريت دانشگاه تهران بر گزار شود به دليل دستگيري سه تن از اعضاي اين كميسيون و نيز يكي از سخنرانان برنامه (شادي صدر) و محدوديت هاي شديدي كه بر ساير اعضا اعمال گشت لغو شد . يك هفته بيشتر از کلید خوردن پروژه نهادهای شبه اطلاعاتی غیر پاسخگو که در برخی نشریات جهت ایجاد تشویش و اتهام کاذب جاسوسی به فعالین جامعه مدنی لانه کرده اند، نمی¬گذرد. به راستی جز این نهادهای مخوف چه کسی ذهنی چنین بیمارگون دارد که از امضای کوچه به کوچه جهت تغییر قوانین تبیعض آمیز به اتهام جاسوسی نقب بزند و چه کسی چنین قدرت بی مسئولیت و غیر پاسخگویی را داراست که بر اساس همان توهمات کاذب چنین برخوردهایی را تدارک ببیند. اینها همه در کنار حرکت خزنده وزارت علوم جهت ندادن مجوز به برگزاری برنامه­های مربوط به روز جهانی زن در دانشگاه ها، یادبود راستینی از تکریم مقام زن توسط جمهوری اسلامی به نمایش می­گذارد. کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت ضمن محکوم کردن این اقدامات و دستگیریهای غیر قانونی خواستار پیگیری نهادها و سازمانهای فعال سیاسی و مدنی و اعتراض شدید به وضعیت موجود می­باشد. همچنین کمیسیون زنان تحکیم با اعضای در بند خود و سایر بزرگان فعال دستگیر شده خانمها نسرین افضلی, زینب پیغمبرزاده، نیلوفر گلکار، مینو مرتاضی، سارا لقمانی، ژیلا بنی یعقوب، زارا امجدیان، پرستو دوکوهکی، محبوبه عباسقلی زاده، جلوه جواهری و سایر عزیزان اعلام حمایت و همبستگی میکند.
کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت
یکشنبه، 13 اسفند 1385

Monday, February 26, 2007

با يك اقدام جمعي سد فيلتر را بشكنيم


فراخوان ”كميته رسانه“ كمپين يك ميليون امضاء:
با يك اقدام جمعي سد فيلتر را بشكنيم
سه شنبه 1 اسفند 1385
تغییر برای برابری، سایت اینترنتی کمپین یک میلیون امضا در کمتر از دو هفته برای سومین بار فیلتر شد. با وجود راه اندازی آدرس جدید سایت، جمعی از فعالان کمپین تصمیم گرفته اند با راه اندازی وبلاگ هایی به نام «تغییر برای برابری» اقدام به انتشار مطالب جدید سایت کمپین کنند.
از همین رو کمیته رسانه کمپین براي گسترش اصلاع‎رساني ، از كليه‎ي وبلاگ‎نويسان حامي كمپين در هر نقطه‎ي دنيا، مي‎خواهد در صورت امكان، هر كدام يك وبلاگ با نام« تغيير براي برابري» راه‎اندازي كرده و همزمان با انتشار مطالب جدید در سایت کمپین، آنان نيز همان مطالب را در وبلاگ‎هايي كه راه‎اندازي كرده‎اند منتشر سازند.
اين حركت جمعي علاوه بر آسان كردن دسترسي مخاطبان به مطالب سايت فيلتر شده كمپين‬‬ می تواند روشی مسالمت آمیز برای اعتراض به فیلترینگ نیز باشد.
هر بار فيلتر شدن سايت كمپين، علاوه بر اختلال ميان سايت با مخاطبانش و نيز تحميل وقت و انرژي بسيار، بار مالي را نيز به اعضاي كمپين كه همگي به‎طور داوطلبانه فعاليت مي‎كنند تحميل مي‎كند. هزينه‎ي خريد دمين جديد (آدرس جديد) هر بار بالغ بر 10هزار تومان است و تمامي هزينه هاي سايت از طريق كمك‎هاي مالي اعضا و حاميان كمپين تامين مي‎شود، از همين رو كميته رسانه كمپين از هر پيشنهادي كه به شكستن سد فيلترينگ و نشر مطالب سايت كمپين كمك كند استقبال مي كند.
در اولین گام شش وبلاگ به صورت همزمان از امروز آغاز به کار می کند.علاقمندان به دریافت مطالب کمپین از پایگاه های اینترنتی فیلتر نشده می توانند با اضافه کردن آی دی we4change@yahoo.com در یاهو منسجرشان هر روز آدرس های فیلتر نشده سایت کمپین را دریافت کنند .
براي ارسال وبلاگ‎هاي جديدي كه به اين منظور راه‎اندازي مي‎كنيد نيز مي توانيد با كميته رسانه كمپين از طريق ايميل onlinewechange@gmail.com تماس بگيريد.
مطالب جدید کمپین در اين وبلاگ ها منتشر مي شود:
http://we-change1.blogfa.com/
http://wechange1.blogspot.com/
http://wechange.blogfa.com/
http://we4change.blogspot.com/
http://we4change.blogfa.com/
http://we-change5.blogfa.com/