چند وقتی است که حیاط پشتی دانشکده ی ما ، حال و هوای دیگری پیدا کرده است . البته این
قسمت دانشکده مدتهاست که با سایر قسمت ها متفاوت است که آن بحث دیگری است و الان به ذهنم رسید که در یک پست دیگر حتما راجع به آن بنویسم . اما این حال وهوای تازه که گفتم به خاطر شیوع و به قول بچه ها معتاد شدنشان به بازی مافیا و پلیس است .
اصل بازی به این صورت است که به طور تصادفی عده ای پلیس می شوند و عده ای مافیا ، در حالی که فقط مافیاها می دانند که چه کسی پلیس است و چه کسی مافیا . این مافیا های بدجنس در هردور از یک بازی یک پلیس را می کشند و بازی کنندگان – که بعضی شان پلیسند و بعضی شان مافیا - باید با استدلال منطقی و بحث و گفتگو و رای گیری بر سر مافیا بودن یک نفر به توافق برسند و او را از دور مسابقه خارج کنند . نکته های جالب بازی این است که :
1- کسی نمی داند آن که از بازی خارج می شود پلیس بود یا مافیا .
2- در خلال بازی همه به همه اتهام می زنند . پلیس ها سعی می کنند مافیاها را پیدا کنند ، مافیا ها هم سعی می کنند آنها را متقاعد کنند که پلیس های دیگر مافیا هستند و آنها را از دور خارج کنند ، خلاصه به حرف هیچ کس نمی توان اعتماد کرد . فقط باید به خودت ، هوشت و قدرت استنتاجت تکیه کنی .
3- مافیا ها ممکن است افرادی از خودشان را بکشند تا ذهن پلیس ها را منحرف کنند .
خلاصه بازی اینقدرادامه پیدا می کند که همه ی پلیسها یا همه ی مافیاها کشته شوند . این بازی پیچیده تروباحال ترازچیزی است که گفتم اما اصل آن همین است .
این روزها در دانشکده یا به هر کس که می رسی از تو می پرسد که برای پلیس و مافیای امروزهستی یا نه یا هیچ آشنایی نمی بینی چون که همه در حیاط پشتی در حال بازی هستند .
علاوه براینها شنیده ام قرار است یک جلسه تحلیلی و آسیب شناختی برگزار شود تا دلیل اینکه مافیاهای دانشکده ی ما در مقایسه با مافیاهای دانشکده فیزیک اینقدر ضعیف هستند معلوم شود ! قبول دارم که همه شان یک مشت کسخل هستند اما در این یک مورد بهتر است تا این بازی را خودتان نکرده اید ، راجع به آنها قضاوت نکنید . ( خود من هر وقت می روم حیاط پشتی تمام مدت دارم با خودم تکرار می کنم : تا کنکور یک ماه و نیم بیشتر نمانده ، من گول نمی خورم ، من گول نمی خورم ، من گول نمی خورم ... ! )