Wednesday, March 01, 2006

ديروز من و يكي از همكلاسي هام رفتيم براي يه كار پرسشگري . مي بايست 200 تا پرسشنامه رو كه متعلق به يه پروژه ي تحقيقاتي بود بين كسايي كه اومده بودن كارت كنكور كارشناسي ارشدشون رو از دانشگاه شريف بگيرن پخش مي كرديم . من اولين بار بود كه چنين كاري مي كردم و اصلا فكر نمي كردم اينقدر سخت باشه . تقريبا به گا رفتم . با وجود اينكه 6 ساعت بيشتر طول نكشيد ولي احساس مي كردم زبونم مو در آورده اينقدر كه پرسيدم شما چه رشته اي كنكور مي دين ؟ و اگه بعد از تموم شدن كارشون اين پرسشنامه رو پر كنن خيلي خوشحال ميشم . عيب كار اينجا بود كه اكثرشون عجله داشتن و پر كردن دو صفحه و نيم پرسشنامه توي خيابون براشون مشكل بود . همكاريشون خوب بود ولي از بعضي هاشون هم خيلي لجم مي گرفت . مثلا يه پفيوز گه بعد از اينكه كلي فكر كرد و لطف فرمود تصميم گرفت پرسشنامه پر كنه ، بعد از پاسخ دادن به اولين سوال يهو يادش اومد ماشين منتظرشه و بايد بره !!! بعضي ها هم كه اصلا پرسشنامه رو پس نمي دادن ، سرمو كه بر مي گردوندم ، مي ديدم جا تره و بچه نيست ! يه دونه از خودكارام هم دودر شد . البته بعضي ها خوش برخورد و مهربون بودن ، ازاينكه اين كارمتعلق به كجا و كيه سوال مي كردن ، در مورد پرسشنامه نظرات كارشناسانه و غير كارشناسانه ميدادن و برام آرزوي موفقيت مي كردن . كسايي كه اونجا مسئول دادن كارت ها بودن مدام به من اشارات غير مودبانه مي كردن و من بعضي وقتا از اين كه مجبور بودم با اين حال كنارشون باشم منزجر مي شدم . از انجا كه من و دوستم اون منطقه رو بين خودمون تقسيم كرده بوديم ( در غير اينصورت ممكن بود بعضي ها از دستمون بپرن ) پيش مي اومد كه به پست مشتري همديگه بخوريم و خيط بشيم . تازه اين كه خوب بود همش يادمون مي رفت به كيا پرسشنامه داديم و به كيا نه و وقتي دوباره مي رفتيم سراغشون ديگه آخر ضايع بود . آخراش ديگه تقريبا بريده بودم ، مخصوصا كه يه بارونكي هم اومد ولي در كل تجربه ي جالبي بود

3 comments:

Anonymous said...

عمران صلاحی طنز نویس و نویسنده ایرانی می گوید:
اين روز‌ها به جاي اين که اخبار ترکِ ترياک و ترکِ سيگار مردم را بخوانيم، اخبار ترکِ تحصيل جوانان را مي‌خوانيم. بيت:
توبه کردم که دگر درس نخوانم همه عمر
که در اينجا طلب علم ندارد سودي
اگر سودي هم داشته باشد، سودِ سوزآور است.

me said...

بله، خانوم سيزيف لطف كنيد مطلب بنويسيد، دوستان خيلي وقته دارن روي يكي از پست هاي شما با كامنت گذاشتنشون بحث هاي به شدت علمي مي كنند. تا كار به كتك كاري و لنگ دمپايي و گيس و گيس كشي نرسيده مطلب جديد پست كنيد. اين آقاي خسرو جان، عزيز دل برادر، اين قدر به اين محيطِ خيلي آكادميك علاقه مند شده كه بنده خدا كار و زندگي و زن و بچه رو ول كرده چسبيده به وبلاگ، آقا ول كنم نيست! ديگه عادت كرديم همه پست هاي جديد سيزيف رو با دسر كامنت خسرو ميل بفرماييم. پست سيزيف و كامنت خسرو شده شرط لازم و كافي! من اگه جاي بلاگر بودم كامنت گذاشتن رو پولي مي كردم ببينم ديگه كي مي خواد اينجا بحث علمي از نوع غليظش راه بندازه...
در ضمن اينا كه گفتم شوخي بودهاااا...تو رو سر جدتون در مورد حرفهاي من بحث هاي خيلي به شدت علمي راه نندازيد. براي اثبات خفن بودن لازم نيست براي ترك ديوار هم برداشت هاي فخيمانه جامعه شناسانه خفنانه درآورد. بنده با صداي بلند اعلام مي كنم كه شما خيلي خفنيد، مخصوصا خسروجان، عزيز دل برادر، كه همه مي دونيم اكنون در خارج به سر مي بره و با محيط هاي داخل ايران چندان آشنا نيست! اميدوارم صداي بلند من به شما رسيده باشه و از ما بكشيد بيرون

Anonymous said...

فکر میکنم باید پذیرفتن ادمها را یاد بگیریم اینکه خسرو چطور بحث میکنه چرا بحث میکنه دستور زبانش چطوره ویا وقتش رو چطور میگذرونه به نظر من کاملا به خودش مربوطه ! گرچه شاید مورد پسند خیلیها نباشه اگر هم کسی باشه که بخواد اعتراضی داشته باشه در درجه اول خود سیزیفه.اگر شما این مدل دیالوگ ها رو دوست ندارین میتونین به سادگی ازشون بگذرید هیچ دلیلی نداره که بخواید محیط وب سیزیف رو مطابق سلیقتون تصحیح کنید.
به نظرم اینجا داره جو بدی به وجود میاد بهتره کمی کوتاه بیاید و به جای متلک انداختن و گیر های بیخود دادن مطالب خوشایندتری بنویسید!ا