Tuesday, January 17, 2006

اينم از دانشكده ي ما

احساسي که من در مورد درسها ومباحثی که در کلاس های دانشکده ارائه می شود دارم سر در گمی است . از طرفی واقعا به این رشته – جامعه شناسی - علاقه دارم و دلم می خواهد چیز یاد بگیرم از طرف دیگر نحوه ی ارائه ی مطالب درسی بسیار بسیار ناامید کننده است . کما اینکه فکر می کنم این حالت و احساس در سایر دانشجویان در موقعیت من هم صادق است . به اين دليل كه اولا که ما در هر ترم تحصیلی چیزی در حدود 18 الی 20 واحد داریم یعنی 8،9 تا درس . که برای اکثر آنها باید تحقیق یا کنفرانس ارایه بدهیم البته غیر از امتحان کتبی ای که در پایان ترم از ما گرفته می شود . قطعا یک دانشجوی ایرانی که هزار جور مشکل دیگر دارد نمی تواند روی همگی آنها وقت بگذارد و درست انجامشان دهد . دوما مباحث خیلی از دروسی که همینطوری کشکی به ما داده می شود تکراری هستند و در نتیجه ما بعضی از مطالب و خصوصا کلیات را بارها و بارها می خوانیم اما بعضی مطالب یا اصلا مطرح نمی شوند یا خیلی سرسری گرفته می شوند . مثلا ما دروسی داریم با این عناوین : مبانی جامعه شناسی 1 ، مبانی جامعه شناسی 2 ، نظریه های جامعه شناسی 1 ، نظریه های جامعه شناسی 2 ، تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام . که اصولا حدود مباحث هیچ کدام از این دروس دقیقا مشخص نیست و اکثر آنها متداخل هستند . ما بارها و بارها رئوس نظريات ماركس ، وبرويا دوركيم را دراين كلاسها وكلاس هاي ديگري مثل جامعه شناسي كار و شغل ، سياسي ، صنعتي و.... مي خوانيم ولي هيچكدام درباره ي حتي يكي از آنها صاحب تحليل نيستيم (مگر در صورتي كه خودمان در اين زمينه مطالعه كنيم ) . مشكل ديكر اين است كه هر كدام از اساتيد هم برداشت خودشان را از محتواي دروس دارند و اين در مواقعي كه درس ها پيش نياز يا هم نياز هستند بروز مي كند . براي مثال دكتر توسلي براي درس نظريه هاي 1 از افلاطون و ارسطو شروع مي كند و بعد از متفكرين اسلامي اگر به مونتسكيو و ماكياولي برسد هنر كرده است . در حالي كه مثلا دكتر اباذري يا آزاد جامعه شناسان كلاسيك را تدريس مي كنند. انتقاد زياد است و اين پست همين الانش هم حيلي طولاني شده . فكر مي كنم اگر به حاي اين همه واحد هاي جورواجور و متداخل مثلا سه واحد ماركس ، سه واحد دوركيم .... داشتيم خيلي بهتر مي شد .

4 comments:

me said...

سلام
اول از همه این که من مرتب به بلاگت سر میزنم و پست هات رو می خونم. شنیدم شاکی بودی که کسی نمی آد بخونه و کامنت بذاره...حالا اینم کامنت دیگه چی می گی؟
دوم این که وضعیت کم و بیش توی تمام دانشگاه ها اعم از علوم انسانی یا فنی و مهندسی به همین صورتی هست که می گی و مشکل معضلی فراگیری هست که تمام مملکت ما رو در بر گرفته
سوم در مورد این که گفتی درس هاتون اغلب کنفرانس داره و...باید بگم ما هم رشته مون طوریه که هر ترم کلی باید پروژه تحویل بدیم و وقتی بقیه دارند استراحت می کنند ما همه اش دغدغه پروژه هامونو داریم، ولی مسئله ای که هست اینه که این موضوع اگر چه گاهی وقت ها ذهن آدم رو خیلی درگیر خودش می کنه و اعصاب آدم رو خورد می کنه ولی توی نمره آوردن و کم کردن استرس امتحان پایان ترم خیلی موثر هست. وقتی تو فکر کنی تمام تلاشت در طول ترم همین برگه ای هست که جلوت گذاشتند فشار زیادی رو به آدم تحمیل می کنه.
چهارم من چندان با دروس ارائه شده در رشته های علوم انسانی آشنایی ندارم ولی گمان کنم می تونم حس کنم که چی می کشین و در این مورد باهات ابراز همدردی می کنم. همیشه اون چیزهایی به درد آدم می خوره که خودش بره دنبالش و مطالعه کنه از این درس ها و استادها چیزی در نمی آد
پنجم این که من گمان می کنم وضعیت دانشکده شما مرهون افرادی است که در اون رفت و آمد دارند که بخش بزرگی از این افراد رو همین دانشجوها که حضرتعالی هم جزئشون هستید تشکیل می دن. تا اونجایی که من در جریانم جو صنفی دانشکده تون بسیار بد هست. پیشنهاد می کنم یک مقدار به فکر جایی که دارین توش زندگی می کنید باشین و این قدر کنار گود نشینید و صرفا انتقاد کنید و دست روی دست بذارید. می دونی مشکلی که الان ما توی دانشگاه مون داریم این هست که اکثریت قریب به اتفاق افراد از چیزی که هست تقریبا راضی هست، ولی شما ظاهرا آدم ناراضی کم ندارید، چرا دست به کار نمی شید؟
حرف آخر هم این که: یادی از ما نمی کنی؟! حداقل بیا به بلاگ سر بزن

Anonymous said...

ببینید من فکر نمی کنم هدف این است که دانشجوی مقطع اول باید با هیچ تئوریسینی عمیقا آشنا بشود. مسئله این است که دانشجو نقشه جغرافی جامعه شناسی امروز را خوب بلد باشد و مثلا اگر در اول خیابان در ایستگاه دورکهایم سوار خط شد بداند آخرین ایستگاه کجاست و منزل چه کسانی اینجاست و چهار راه هایش کدام است، بداند کدام خیابان پر رفت و آمد تر است، محله فرانسوی نشین از کجا می روند و محله آمریکایی ها از کجا رد می شود، دعوای خیابان بالایی با کوچه پایینی سر چه بوده و کی خواسته حل کنه.

بالاخره اگر مسلا گفتن هابرماس اگر هم تا به حال داخل خانش نرفته ولی آدرسشو بلد باشه بدونه از کجا میروند و همسایه کیست و غیره.

نکته بسیار مهم دیگر مسئله دانشگاه مسئله انتقال اطلاعات نیست وگر نه یک دی وی دی خیلی بهتر و تیز تر و پر تر از شماست. مسئله کاربرد است یعنی اگر پس فردا _متاسفانه شاید صد سال دیگر_ اگر خواستند به وضع خلاف کاری در فلان محله تهران برسند شما باید بتوانید قسمت جامعه شناسانه مسئله را باز یابی کنید تحقیق متدیک کنید و راه حل بدهید، یا مسئله ای را کشف کنید ، این کار با عمل و آزادی عمل در دانشگاه میسر است و کسی که راهنمای شما باشد و گروهی که نتیجه شما را نقد کند. دوم این که آدم علاقه مند به نظر من .....باشه روز دیگر براتون این بحث رو بکنم هیچ نمی دونم می خونید یا نه

Anonymous said...

قسمت دوم
مسئله دیگر این است که اگر پس از فارغ التحصیل شدن خواست مطالعه کند در دانشگاه قبلا خواندن را یاد گرفته باشد یعنی بفهمد فلان متن از چه دیدی نوشته شده و قوت و ضعف علمی آن را ارزیابی کند. این هم باید در دانشگاه در جمع یاد بگیرد هیچ قدرت و هیچ «شخص» در علم معیار نیست به قول پوپر حدس ها و ابطال ها . البته حرف زیاد است مسئله دمارکیشن، پوزیتیویزم در جامعه شناسی، رابطه قدرت با دانش با ترمینولوژی فوکو و غیره، و باز به نظر من از همه مهمتر رابطه آزادی با تفکر با انسان بودن و غیره و غیره
بحران ممکن است در دستگاه هاضمه تو تبدیل به عسل دانش بشود یا اینکه سیاهی افسردگی و پوچی و سابمیشن و

Anonymous said...

Who is Neil Joseph Smelser?

http://sociology.berkeley.edu/faculty/SMELSER/cv.htm